فردوسی در شاهنامه به روایت مؤلفههای فرهنگی هویت ایران باستان در پرتو رویکردهای سیاسی پرداخته است. نگارنده در مقاله حاضر میکوشد با استفاده از روش توصیفیـتحلیلی و مبانی نظری مبتنیبر ...
بیشتر
فردوسی در شاهنامه به روایت مؤلفههای فرهنگی هویت ایران باستان در پرتو رویکردهای سیاسی پرداخته است. نگارنده در مقاله حاضر میکوشد با استفاده از روش توصیفیـتحلیلی و مبانی نظری مبتنیبر فرهنگ سیاسی، که دربردارنده شاکلههای میانی و مرتبط فرهنگ و سیاست است، به این پرسش پاسخ دهد که فردوسی چگونه و با استفاده از چه مؤلفههایی، وجوه و عناصر فرهنگی ایران باستان را به امر سیاست پیوند میدهد؟
یافتههای تحقیق نشان میدهد اگرچه در شاهنامه، دو وجه فرهنگ و سیاست دچار بسط و قبض میشوند، اما چنان در هم درآمیخته و مرتبطاند که جداسازی آنها از یکدیگر تقریباً محال است. بهعنوان نمونه، فرهنگ مدارا با مفهوم سیاسی شاهنشاه عجین میشود و شریعت در کنار نهاد شاهی قرار میگیرد؛ گوهر و هنر یک نظام سیاسی راستین امکانپذیر میشود؛ دادورزی و عدالت که بهمثابه ایجاد نظم و جلوگیری از آشفتگی و هرجومرج بود، توسط پادشاه تحقق پیدا میکند؛ شهریاری مبنای ایزدی دارد و از کف رفتن فره ایزدی با سلطه یافتن غیر، اهریمن و جادو همراه است. ازنظر جغرافیایی نیز یکی از وجوه هویتی ایران باستان در شاهنامه فردوسی، مرزهای جغرافیایی ایران است که تصور جغرافیایی ایرانیان منطبق بر روایات سیاسی و ملی است.